محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

وبلاگ کودک عزیزم

اولین غذای پسرم

امروز 23 - 11- 91  من و بابائی خیلی خیلی خوشحال بودیم پسر یکی یک دومون میخواست برا اولین بار فرنی بخوره . بابائی رفت برا پسر یکی یکونه  شیر خرید منم  ظرف برا پخت و پز وبشقاب وقاشق حاضر کردم  شما هم مشغول شیطونی به همه جا سرک میکشیدی حتی تا خود آشپزخونه هم اومدی امروز اشکال نداره پسرم میتونی بیائی آشپزخونه ولی بعدا .....نه نه خوب بابائی اومد  دو تا شیر خریده بود منم شروع کردم  به آشپزی  یک فنجون شیر یک قاشق مرباخوری آرد برنج  و یک دوم قاشق مرباخوری شکر هم اضافه کردم  و بعد هم روی اجاق گاز گذاشتم و ده دقیقه  بعد آماده بود  چقدر ذوق میکردم  بعد مدتها  آهنگ گذاشتم  ...
24 بهمن 1391

عکس هایه محمد طاها در 7 ماهگی

تاريخ : شنبه 14 بهمن 1391 | نویسنده : بابا و مامان محمد طاها                   --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- نویسنده : مامان امیــــــــرعلی(پســـــرک شیطـــون) 14 بهمن 1391 ساعت : 16:36 به به چه حالی میکنه این اقاپسر خوشتیپ بین این همه گل و بلبل ... ممنون خاله     نویسنده : مامان دخمل 15 بهمن 1391 ساعت : 9:46 ای جانم با اون خنده هاش که دل آدمو می بره این پسر         ...
23 بهمن 1391

شیطون مامان و بابا

پسرم  امروز    12- 11 -91   هست  باور کن اونقدر شیرین شدی که نگو  وقتی که بابائی از بیرون میاد  انچنان میخندی که نگو وقتی روی چهار دست وپا هستی به بابائی نگاه میکنی و با تمام وجود  براش میخندی و بهش نگاه میکنی بابائی هم زود بغلت میکنه و قربون صدقت میره .   صبح ها زودتر از ما بیدار میشی و و صورت مامانی رو نوازش میکنی و همش با خنده............ پسرم  امروز    12- 11 -91   هست  باور کن اونقدر شیرین شدی که نگو  وقتی که بابائی از بیرون میاد  انچنان میخندی که نگو وقتی روی چهار دست وپا هستی به بابائی نگاه میکنی و با تمام وجود  براش میخندی و بهش نگاه م...
17 بهمن 1391

دویدم و دویدم

دویدم و دویدم سر کوهی رسیدم دوتا خاتون رو دیدم یکیش به من آب داد یکیش به من نون داد نونو خودم خوردم آبو دادم به زمین زمین به من الف داد الف و دادم به بزی بزی به من شیر داد شیر رو دادم به قصاب قصاب به من گوشت داد گوشت و دادم به نانوا نانوا به من آتیش داد آتیش را دادم به زرگر زرگر به من قیچی داد قیچی را دادم به خیاط خیاط به من قبا داد قبا را دادم به ملا ملا به من کتاب داد کتاب و دادم به بابا بابام دو تا خرما داد یکیشو خوردم تلخ بود یکیشو خوردم شیرین بود آتیش به پنبه افتاد گربه به دنبه افتاد سگه به چنجه افتاد بی بی به خنده افتاد ...
16 بهمن 1391

7 ماهگی مبارک و واکسن شش ماهگی

امروز  8-11-91 محمد طاها وارد هفت ماهگی شد .     تمام لحظه هایه با تو بودن ر ا با تمام وجودم دوست دارم یه دنیا گل تقدیم پسرم پسرم 8-11-91  با بابائی صبح زود پاشدیم و حاضرت کردیم و استامینوفن رو بهت دادیم و رفتیم بهداری اونجا قدو وزن شدی که قد : 68    وزن: 7800  بعد هم رفتیم قسمت واکسن  وقتی که آمپول اول رو زد وای وای گریه کردی حسابی و بعد هم دومی  کم موند منم گریم بگیره ولی زودی ساکت شدی  تا از بهداری در اومدیم بیرون چون یکم پیاده روی کردیم کلا یادت رفت  ماشین رو دو تا کوچه اون طرف تر پارک کرده بودیم  وقتی رسیدیم خونه دو ساع...
13 بهمن 1391